معنی دل گو - جستجوی لغت در جدول جو
دل گو
کنایه از: شجاع و نترس
ادامه...
کنایه از: شجاع و نترس
فرهنگ گویش مازندرانی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
ول گو
(زَ / زِ شِ کَ)
ول گوی. ول گوینده. در تداول، کسی که سخن بی معنی و بیهوده گوید. رجوع به ’ول’ و ’ول گفتن’ شود
ادامه...
ول گوی. ول گوینده. در تداول، کسی که سخن بی معنی و بیهوده گوید. رجوع به ’ول’ و ’ول گفتن’ شود
لغت نامه دهخدا
صندل گون
(صَ دَ)
صندل رنگ. صندل فام. برنگ صندل:
آمد از گنبد کبود برون
شد به گنبدسرای صندل گون.
نظامی.
رجوع به صندل فام شود
ادامه...
صندل رنگ. صندل فام. برنگ صندل:
آمد از گنبد کبود برون
شد به گنبدسرای صندل گون.
نظامی.
رجوع به صندل فام شود
لغت نامه دهخدا
تل گو
گاوی که برای شخم زدن آماده نباشد
ادامه...
گاوی که برای شخم زدن آماده نباشد
فرهنگ گویش مازندرانی
دل گب
سخن از دل برآمده، دل واپسی
ادامه...
سخن از دل برآمده، دل واپسی
فرهنگ گویش مازندرانی
دل سو
مایه ی امید، امیدواری
ادامه...
مایه ی امید، امیدواری
فرهنگ گویش مازندرانی
دل تو
مایه ی درد، درد درونی
ادامه...
مایه ی درد، درد درونی
فرهنگ گویش مازندرانی
د گو
شخم دوم زمین
ادامه...
شخم دوم زمین
فرهنگ گویش مازندرانی